آوینا محمد ابراهیمآوینا محمد ابراهیم، تا این لحظه: 6 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره
آبجی ْ مهنا « خودم»آبجی ْ مهنا « خودم»، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره
داداش محمد هانی ، داداشِ آویناداداش محمد هانی ، داداشِ آوینا، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره
بابا ابوالفضلبابا ابوالفضل، تا این لحظه: 41 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره
مامان طاهرهمامان طاهره، تا این لحظه: 38 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره
مامان سکینهمامان سکینه، تا این لحظه: 62 سال و 3 روز سن داره
مامان عصمتمامان عصمت، تا این لحظه: 66 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره
بابا عبداللهبابا عبدالله، تا این لحظه: 62 سال و 3 روز سن داره
بابا محمد رضا ⁦🤲🏻⁩روحش شاد ⁦🤲🏻⁩بابا محمد رضا ⁦🤲🏻⁩روحش شاد ⁦🤲🏻⁩، تا این لحظه: 69 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره
نوشتن خاطرات قشنگ با هم بودنمان 💚🧡❤️💙نوشتن خاطرات قشنگ با هم بودنمان 💚🧡❤️💙، تا این لحظه: 3 سال و 1 ماه و 21 روز سن داره

یه روزی یه آبجی ...

⭐🌈

عید سیاه💔🖤

عیدمون تو چند جمله توصیف شد ،  گریه حلوا خرما فاتحه... بابا عبدالله دقیقا شب چهارشنبه سوری فوت شدن 💔 شبی که یه همچین اتفاقی به ذهنمون هم نمی رسید 🥀 . . . ‌. بعداً بهتر توضیح می دم ، الان نمی خواهم برم تو فاز غم . می خوام براتون بگم که امسال تو مدرسه چقدر بهم خوش گذشت، دوست های جدید پیدا کردم و خیلی خوش گذشت. با سحر و ریحانه و فاطمه کلی صمیمی تر شدیم و خوش گذروندیم. تابستون هم با هم می خوایم بریم کلاس قرآن 😍 هم برا آخرتمون خوبه هم کلی امتیاز دنیوی داره(😂) . آوینا هم تابستون مهدکودک رو ادامه میده ، یه بارم با ...
25 خرداد 1401

یه خوشگذرونی دوتایی😍😉+دوز دوم واکسنم✌🏻

امروز بابا و مامان و آبجی بیرون بودن من داداشی خونه مامان اسمت بودیم و خرس های کله فندقی دیدیم ✌🏻(هر دو تا مون دوست داریم ولی محمد هانی به خاطر من تو تبلتش گذاشت دیدیم😁) فندوق شکن هم دیدیم که برای من خیلی نوستالژی  بود چون کوچولویی هام خیلی میدیدمش😍 دوز دوم واکسن پاستو کووک تو مصلی اراک 🙂 ایندفعه خیلی سنگین نشده دستم 😁 ...
21 آبان 1400

فرهنگ لغت آوینا ، مهر ۱۴۰۰

کلاه آفتادی «کلاه آفتابی»: به کلاه آفتابی میگی کلاه آفتادی ، اونوقت دیروز تو ماشین بودیم گفتی : مامان! کلاه آفتادی ، اُفتاد 😀 کالا پشت بوم «بالا پشت بوم»: هرچی باهات صحبت میکنیم قانع نمیشی بالا ست و کالا نیست 😅 به من ریخته «به هم ریخته»: اینو تازه یاد گرفتی و در این موضوع هم قانع نمیشی که اشتباه می گی 😀 اینجا هم یک پمپ بنزین توی خمین هست که هر دفعه سر این تابلو قرمز توی عکس کلی به محمد هانی توضیح می دی که اینجا نوشته کارخونه ماکارونی 😂 و اوایل هم محمد ه...
9 مهر 1400

تولدم و نامه جالب داداشی

دیشب تولدم بود 🎈🎈 مثل هر سال چون توی ماه صفر هست تولدم یک تولد کوچولو گرفتیم ولی خیلی‌ خوش گذشت و مامان سکینه هم پیشمون بود و آخر شب مامان عصمت هم با تماس تصویری به جمع مون اضافه شد ☺️ حساب کردم ۲ سال دیگه تولدم دقیقا میفته ۲۸ صفر 😉 فک کنم اون سال باید رو دیگ نذری مامان عصمت شمع فوت کنم 😁 خلاصه که بعد شام فیلم های تولد های سال های پیش رو دیدیم و کلی خوش گذشت ❤️ اینم نامه داداشی برای تبریک تولد و جواب من به نامه اش 👇🏻 اینم عکس پشت کارتی که جواب داداش رو دادم  ...
23 شهريور 1400

کانالمون + خواهش

سلام خواهر جونم 💜 چند روزیه که خمین اومدیم و چند روز دیگه خاطراتش رو می نویسم . ولی الان می خوام بگم که با چند تا از دوستان نی نی وبلاگیم یه کانال خوشگل زدیم . با بهار جون 👇🏻 baharj.niniweblog.com و ستاره بنفش عزیز«شاید راضی نباشن اسمشون رو بگم» 👇🏻 anahid1399.niniweblog.com خلاصه که حتماً بهش سر بزن توی اپلیکیشن «بله» هست. پ.ن : نی نی وبلاگی های عزیز لطفاً به کانالمون سر بزنید و توی کانالمون عضو بشید و حمایتمون کنید ♥️♥️ ...
13 شهريور 1400

حرف هایت ۱

اون روز که رفتیم خونه دایی و برق رفت به دایی گفتی : ما تو خونه مون برق هامون را روشن می کنیم ، بابام هی میگه بزارید برق ها روشن باشه 😂 فک کرده بودی برق دارن ولی خاموش کردن 😁 امروز صبح داشتی خیار می خوردی تهش ریش ریش داشت گفتی تهش که تلخه را دادی مامان گفتی : بیا مامان بادمجونش را بگیر 🤣 به زندایی گفتی : ما هر وقت تو خونمون حوصله مون سر می‌ره آبجیم میگه بازی کنم ولی من میرم موز میخورم 🤣🤣«در صورتی که اینطور نیست» ...
23 فروردين 1400