آوینا محمد ابراهیمآوینا محمد ابراهیم، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره
آبجی ْ مهنا « خودم»آبجی ْ مهنا « خودم»، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره
داداش محمد هانی ، داداشِ آویناداداش محمد هانی ، داداشِ آوینا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره
بابا ابوالفضلبابا ابوالفضل، تا این لحظه: 41 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره
مامان طاهرهمامان طاهره، تا این لحظه: 38 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره
مامان سکینهمامان سکینه، تا این لحظه: 62 سال و 30 روز سن داره
مامان عصمتمامان عصمت، تا این لحظه: 66 سال و 8 ماه سن داره
بابا عبداللهبابا عبدالله، تا این لحظه: 62 سال و 30 روز سن داره
بابا محمد رضا ⁦🤲🏻⁩روحش شاد ⁦🤲🏻⁩بابا محمد رضا ⁦🤲🏻⁩روحش شاد ⁦🤲🏻⁩، تا این لحظه: 69 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره
نوشتن خاطرات قشنگ با هم بودنمان 💚🧡❤️💙نوشتن خاطرات قشنگ با هم بودنمان 💚🧡❤️💙، تا این لحظه: 3 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

یه روزی یه آبجی ...

⭐🌈

خونه خاله کدوم وره ؟

1400/1/24 10:52
نویسنده : آبجی مهنا
514 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب خونه خاله دعوت بودیم و مامان عصمت هم از دیشبِ پریشب که رفتیم خونه دایی پیشمون خونه مامان سکینه مونده بود .

پریشب هم زندایی عباس با عمو عطا «مسعود»و خاله مهدیه برای ناهار و شام اومدن خونه مامان سکینه .

خلاصه که چون همیشه کلاس محمد هانی نیم ساعت کمتر بود یعنی  ۳ تا ۴:۳۰  ولی ایندفعه به خاطر درس قرآن تا ۵ بود ما ساعت ۳ رفتیم خونه خاله که کلاس محمدهانی اونجا برگزار بشه .

عکس تو و مامان و داداش تو راه خونه خاله ⁦👇🏼⁩

شما سه تا به خاطر اینکه به موقع به خونه خاله برسید که کلاس محمد هانی برگزار بشه زودتر رفتید و منم پیش مامانی ها موندم چون پاهاشون درد می کرد و نمی تونستن تند . تند بیان .

راستی اینم بگم که مامان سکینه پرسید اسم کوچشون چی بود و من فقط یادم بود که یه چیزی تو مایه های

بیچارگی و بدبختی بود که وقتی رسیدیم به کوچشون دیدیم مظلومی مقدم بود 🤣

ما که رسیدیم محمد هانی رفت تو اتاق سراغ درسش و ماهم فرش انداختیم و نشستیم توی ایوون بزرگ خاله پیش گل هاش ⁦👇🏼⁩ 

خلاصه که ساعت ۷ دایی اینا و عمو مقداد و ساعت ۸ هم بابا اومد .

و این هم عکس های سفره شام دست خاله عاطفه درد نکنه 😘

پسندها (5)

نظرات (0)