سفر به تهران + کرونا مامانی
خب نمی دونم از کجا شروع کنم 😅
اول این را بگم که الان که این خاطره را می نویسم چند روزی هست که برگشتیم اراک و به خاطر امتحان زبانم سرم شلوغ بود نتوانستم تا الان برات بنویسم . صبح هم ساعت ۹:۱۵ رفتم آزمونم را دادم 💕
۱_تو راه
سه شنبه ، ۲۲ تیر به سمت تهران راه افتادیم ،ساعت ۸ شب 🌃
یه ذره بعد از عوارضی قم مهر و ماه وایسادیم برای نماز. «چون نماز مون تا تهران قضا میشد از روی مجبوری وایسادیم و گرنه به خاطر کرونا رعایت می کنیم.»
اونجا تو از پله برقی ها می دویدی آخه به خاطر کرونا تا حالا پله برقی هم ندیده بودی 🥴😁
↙️⬅️↖️⬆️↙️⬅️↖️⬆️↙️
۲_ بازی هامون با دوست هاتون «امیر علی و ثنا»
تخم مرغ گندیده و خاله بازی باهاتون کردم و کلی زوو کشیدیم 😅
اینم رکورد هامون تو زوو👇🏻
داداشی و امیرعلی چند کیلو لوبیا کاشتن که چهار تا ش در اومد 🥴😬
↙️⬅️↖️⬆️↙️⬅️↖️⬆️↙️⬅️↖️⬆️↙️
۳_ دندون 🦷
دندون های جلوت هم مثل داداشی خراب بود و چون یکی سوم آبسه کرده بود در دو جلسه درستشون کردیم البته یه جلسه دیگه هم میخواست که وقت نکردیم اونو بریم .
مامان زنگ زد به خانم دکتر پیدا «داداش هم پیش ایشون دندون هاش را درست کرد خیلی با حوصله ان و بدون بیهوشی انجام میدن»
توی مترو هم بیسکویت دیدی گیر دادی میخوام 😢
به خاطر اینکه نزدیک مطب بودیم نمی شد میرفت لایه دندونت 🦷
تا برسیم دیوونه مون کردی اونجا هم در حین کار خانم دکتر خیلی جیغ زدی 🤒
منم یکی از دندون هام را درست کردم 😁
خلاصه که هردو جلسه هم کلی با جایزه هایی که خانم دکتر دادن به ثنا پز دادی😅
این نقطه قرمزه جای آمپولته😢
خلاصه که چند وقت بعد ش هم فهمیدیم مامانی کرونا داره و با خودمون اوردیمش اراک . دیروز هم رفت آندوسکوپی داد ، دلش خیلی درد می کنه 😞
پ.ن : دوستان برای مادر بزرگم دعا کنید زودتر حالش خوب بشه 🙏🏻🙏🏻