و باز گردش و دردسر ...
خب از اینجا شروع کنم که دیشب بابا و مامان با هم مشورت می کردن و با من هم در ارتباط گذاشتن ، با خاله قرار گذاشته بودن بریم یه جایی که هم همدیگرو ببینیم هم روز جمعه ای یه گردشی کنیم . خلاصه که گزینه های باغ مینیاتور ، برج میلاد و باغ کتاب (باغ کتاب قبلاً رفته بودیم ولی گفتیم باز بریم ) روی میز بود و تا پاسی از شب تحقیق کردیم و مشورت و نتیجه گرفتیم بریم باغ مینیاتور ✌️ به محمد هانی و آوینا هم گفتیم و کلی شگفت زده شدن 😉 القصه که شب خواب و بیدار متوجه شدم که آوینا دلدرد داره 🤦🥺 صبح پاشدم و مامان گفت آوینا دیشب تب و دل درد داشته و الان قرار رو به تعویق انداختیم . آوینا خوابید و حالش تقریباً خوب شد ، حدود ۱۱:۲۰...