خمین رفتن +باغ
پنجشنبه صبح رفتیم خمین البته قبلش یکسر رفتیم باغمون تا قبل رفتن گیاه هایی را که کاشتیم آب
بدیم .
خلاصه که پنجشنبه صبح رفتیم و تا یکشنبه ظهر موندیم و بعد موقع اومدن مامان سکینه هم آوردیم اراک آخه بابا عبدالله برای کارای اداریش یه سر رفته بود تهران و مامان سکینه تنها میموند.
خلاصه که خیلی اتفاق خاصی نیافتاد ولی خب اینم اتفاقات کمی که افتاد👇🏼
روز دوم محمد هانی بهونه گرفت استخر را باد کنید ، که باد کردیم و دوتایی حسابی توش بازی کردید و بعد هم تو جات رو انداختی و کتاب خوندی 😅👇🏼
یه روز هم عمه صفیه اینا و خاله فهیمه و مهگل اومدن خونه خمین شما سه تا هم که اصلا بلد نبودید بازی کنید فقط هی گوشی بازی 🥴
یه روز هم که من داشتم نمد دوری میکردم اومدی و ازم خواستی بهت دوخت یاد بدم ، با اینکه خیلی کوچیکی برای این کار ولی عالی دوختی و میگی این شال گردنه.
دوشنبه صبح هم چون تازه برگشته بودیم خونمون مامان میخواست بره خرید که محمد هانی بهونه گرفت که با مامان بره تو هم گفتی پس منم میام ، مامان هم گفت حالا که همه میان مامان سکینه هم بیاد هم کمک من هم لباس اگه میخواد بخره این شد که فقط من موندم. اینم تیپ اجق وجقت موقع رفتن🥰👇🏼
اینم عکس دیشبت توی باغ 👇🏼