یه روز پر کار (مهمونی)
دیروز من ساعت هفت رفتم مدرسه ، تا ۱۲:۳۰ هم مدرسه بودم البته باید تا ۱:۲۰ می موندیم که کلاس عربی کنسل شد🙃
یه سری از هم کلاسی هام رو تازه دیدم و شناختم 😀
از پایین سمت راست: ستایش منصوری ، مهشاد ابراهیمی ، ریحانه عسگری ،سحر جعفری.
بالا از راست:مهدیس جودکی ، صورتش واضح نیست 😁 ، مهرانه مرادی.
بالا از راست : سیده حسنا حسینی ، یکتا غلامی.
پایین از راست: خودم ، ثنا احمدی ، ضحا بهزادی ، رومینا رضایی.
از راست : فاطمه دولت آبادی ، معصومه گنجی ، بهاره غیاثی آرا ، پارمیدا کریمی.
.
.
.
.
.
.
.
محمد هانی هم دو سه ساعت مدرسه بود ، وقتی از مدرسه اومدیم محمد هانی و آوینا طبق معمول داشتن نارگیل میدیدن(سریال کودک).
منم سریع اتاقم رو جمع و جور کردم و رفتم کلاس زبان ،خدا رو شکر خوب بود و چهار پنج جلسه هم بیشتر از ترم نمونده و به امتحانات نهایی نزدیک می شویم 🥺
بعد کلاس زبان هم به دعوت خودشون رفتیم خونه عمو حمید اینا ، بعد چند وقت دیدیمشون .
آوینا با زینب خوب دوست شده بود و با هم آروم آروم حرف میزدن☺️
حسین هم حسابی شیطون شده بود❤️