آوینا محمد ابراهیمآوینا محمد ابراهیم، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره
آبجی ْ مهنا « خودم»آبجی ْ مهنا « خودم»، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره
داداش محمد هانی ، داداشِ آویناداداش محمد هانی ، داداشِ آوینا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره
بابا ابوالفضلبابا ابوالفضل، تا این لحظه: 41 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره
مامان طاهرهمامان طاهره، تا این لحظه: 38 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره
مامان سکینهمامان سکینه، تا این لحظه: 62 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره
مامان عصمتمامان عصمت، تا این لحظه: 66 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره
بابا عبداللهبابا عبدالله، تا این لحظه: 62 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره
بابا محمد رضا ⁦🤲🏻⁩روحش شاد ⁦🤲🏻⁩بابا محمد رضا ⁦🤲🏻⁩روحش شاد ⁦🤲🏻⁩، تا این لحظه: 69 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره
نوشتن خاطرات قشنگ با هم بودنمان 💚🧡❤️💙نوشتن خاطرات قشنگ با هم بودنمان 💚🧡❤️💙، تا این لحظه: 3 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

یه روزی یه آبجی ...

⭐🌈

آوینا ، محمد هانی ، مهگل ، کوچولو های بازیگوش

1399/11/20 16:46
نویسنده : آبجی مهنا
234 بازدید
اشتراک گذاری

چند روز پیش رفته بودیم خمین تا به عمه صفیه مامانم «که خاله ی بابام هم هست» سربزنیم .

اونجا که رسیدیم مهگل «نوه عمه ، خاله صفیه» هم اونجا بود وتوخیلی خوشحال شدی .

خلاصه از قضا اون شب تولد مامان مهگل بود و تو و داداش هانی خوشحال تر هم شدید و با مهگل خیلی بازی کردید و با  باد کنک کلی توی سر و کله هم زدید .

بعد از خوردن کیک و باد کنک بازی با مهگل خاله بازی کردید  تو بازی تون دمپایی روفرشی های خاله محدثه ی مهگل را بر می‌داشتید وا پاتون می کردید و پشت مبل ها قایم می شدید.

​​​​​

پسندها (1)

نظرات (1)

✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿
25 بهمن 99 7:55
سلام شما دنبال شدین ممنون میشم وبلاگ من و هم دنبال کنید❤❤