مهمونی های یهویی🤩 پنجشنبه جمعه ای شلوغ 😍
خوب شنبه امتحان مطالعات دارم که از دوازده درس خیلی سخت هست و حسابی استرس دارم و نیم ساعت دیگه با ثنا میریم مدرسه ، که خودش ماجرای جدا داره...
صبح قبل امتحان 👆🏻
شب قبل خواب🤭😁👇🏻
ولی اینو بگم که قرار بود چهارشنبه برف بیاد پس ما قرار گذاشتیم پنجشنبه یه سر بریم خمین ، که هم به عمه صفیه یه سر بزنیم هم خرید کنیم (لبنیات و پروتئین ها مون رو از خمین می خریم).
اما از اونجایی که صبح قبل امتحان من ۲۰ دقیقه برف اومد و کلا نظر هوا شناسی عوض شد ما چهارشنبه عصر رفتیم.
خلاصه که کلی خوش گذشت ، از سه رفتیم تا ۹:۳۰ ،۱۰ موندیم (درسته که سحر خیزیم ولی نه اینقدر زود 😆 این به خاطر این بود که ۴۵ دقیقه از خمین تا اراک راهه)
خاله فهیمه اینا هم اومدن ، با محدثه جوکر(رئالیتی شو فصل دومش) دیدیم ، محدثه هم افسون رو دانلود کرده بود که اونم دیدیم 👌🏻
ماجرای جمعه هم مهمونی خونه ی خاله مهدیه اینا بود (شوهرشون همکار باباست و خودش با خانمش هماهنگ کرد و به بابا زنگ زد) ، که قرار بود یه مهمونی در حد عید دیدنی باشه که به یه وعده و ۴ ساعت ختم شد😁
ما هم که کلی بچه دور هم ، حسابی بازی کردیم (به سن هامون نگاه نکنید اگر نگه مون ندارن قایم موشک هم بازی می کردیم😆) .
تازه ما هم سنم هستیم ، ساجده با اختلاف چند ماه از محمد هانی بزرگتره ، فاطمه زهرا با اختلاف چند ماه (حدود یک سال) از من کوچیک تره و محمد صدرا با فاصله چند ماه (خیلی کم) از آوینا کوچیک تره.
القصه که بازی های مثل اسم فامیل و اینا بازی کردیم و کلی حرف زدیم 🤭
عکس مون هم هر وقت از مامان ریختم میزارم 😉
نکته: این پست مربوط به چندین روز پیشه فقط من یادم رفت از حالت چکنویس خارجش کنم