آوینا محمد ابراهیمآوینا محمد ابراهیم، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره
آبجی ْ مهنا « خودم»آبجی ْ مهنا « خودم»، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره
داداش محمد هانی ، داداشِ آویناداداش محمد هانی ، داداشِ آوینا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره
بابا ابوالفضلبابا ابوالفضل، تا این لحظه: 41 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره
مامان طاهرهمامان طاهره، تا این لحظه: 38 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره
مامان سکینهمامان سکینه، تا این لحظه: 62 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره
مامان عصمتمامان عصمت، تا این لحظه: 66 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره
بابا عبداللهبابا عبدالله، تا این لحظه: 62 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره
بابا محمد رضا ⁦🤲🏻⁩روحش شاد ⁦🤲🏻⁩بابا محمد رضا ⁦🤲🏻⁩روحش شاد ⁦🤲🏻⁩، تا این لحظه: 69 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره
نوشتن خاطرات قشنگ با هم بودنمان 💚🧡❤️💙نوشتن خاطرات قشنگ با هم بودنمان 💚🧡❤️💙، تا این لحظه: 3 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

یه روزی یه آبجی ...

⭐🌈

خرید رفتن خانم کوچولو

چند روز پیش من و مامان برای خرید پالتو برای من رفتیم ملک و چند ساعت گشتیم ، البته که چیزی که می خواستم را پیدا نکردیم 😢 . ولی وقتی برگشتیم تو خیلی ناراحت بودی وچون به خاطر ویروس کرونا چند وقتی بود بیرون نرفته بودی دوست داشتی تو هم بیرون بری و کلی غصّه خوردی و منو و مامان تصمیم گرفتیم وقتی می‌خواهیم بریم خیابان محسنی برای خرید روسری و کفش تو و کالسکه ات را هم ببریم⁦، یه گردش مادر . دختری👩‍👩‍👧⁩ و تو کلی ذوق کردی و البته تا به کفش فروشی برسی و توهم خرید کنی توی کالسکه کلی لگد زدی و بهونه گرفتی ولی وقتی خرید را کردی ساکن نشستی و به کفش هات نگاه کردی و باهاشون بازی کردی⁦♥️⁩🌹 و وقتی رسیدیم حمام رفتی و بعد کفش هات...
7 اسفند 1399

عروسک کم غذا 😀😃😄😁😄

شما یک عروسک بیبی برن به اسم سوگل«تو بهش میگی سونگل»داری ، که هر جمعه به کمک من بهش غذا میدی و حمومش می‌کنی ! امروز نشستم براش حوله دوختم‌. . . . بعدش نشستی تا براش فرنی «غذای عروسک» درست کنی،البته با کمک من 😉😉. . . و با کلی زحمت دهنش گذاشتی . . . بعدش گفتی خوابش میاد و براش شیر خشک درست کردی تا بخوره و خوابش ببره 🤱 . . . و مثل همیشه با هم دیگه حمومش کردیم. . . . و با آرامش فراوان و طی عملیات پیچیده لباس هایش را تنش کردی 🤒و گذاشتی توی نأنوش تا بخوابه. ...
25 بهمن 1399

۱۸۰ درجه⁦⁦🤸🏼‍♀️⁩

امروز داداشی داشت سعی میکرد پاهاشو ۱۸۰ درجه باز کنه و ما داشتیم بهش ذوق می کردیم که تو یهو پریدی وسط و یکم پاهاتو باز کردی و گفتی :« من خیلی بیشتر باز میکنما !» و هممون خنده مون گرفت . 😄😄😄😄😄😄😄😄😄😄 ...
21 بهمن 1399

صدت و میکا

بله فکر کنم از عنوان متنم فهمیده باشی که راجع به چی می خوام بنویسم ؛ یه دونه صدف داری با یه سنگ رودخانه ای قرمز که خیلی دوست شون داری و همیشه توی بازی هات  صدف «بهش میگی صدت» و سنگ قرمزت برای نیکا « که بهش میگی میکا » میزاری. و شروع می‌کنی و جای میکا حرف میزنی : نیکا_ صدت کاش زنده می‌شدی باهم بازی میکردیم . آوینا _ میکا گریه نکن بیا من باهات بازی کنم . البته توی همه ی عکس هات ادا در آوردی و این فقط قابل انتشار بود😅😁 ...
20 بهمن 1399

اسم های جذاب 🧐

هر کدام از عروسکات اسم های عجیب غریبی دارن که یکی از معروف ترین اون ها خانومه👇👇  هنوز هم کسی نمیدونه که چرا نام این عروسک زبان بسته خانم​​​است. ____________________________ یکی از کارتون های مورد علاقت هم رکاب زنان کوهستان هست که تو با نام جذاب دیگه ای میگی😁 «رکاب زنان گورستان» ____________________________ توی بازی ها هم دلت می خواد مامانت اسمش نرگس باشه ولی هرچه باهات حرف می زنم درستش را نمی تونی تلفظ کنی ! میگی: «مرگس» ____________________________ یکی از عروسکات هم اسمش نیکا ست و تو بهش«میکا» ...
20 بهمن 1399