دیدار با زینب جون «خادمی» بعد از یک سال
چند وقت بود دلمون برای عمو حمید اینا تنگ شده بود چون فقط قبل کرونا که برای دیدنی قدم نو رسیدشون رفته بودیم بود و یک سال بود که هم رو ندیده بودیم ☹️ خلاصه که مامان و بابا تصمیم گرفتن برای سه شنبه «امروز جمعه ست » دعوتشون کنن باغ برای افطار که توی فضای باز هم باشه. و حوالی ساعت ۶ رسیدن باغ ، خیلی خوش گذشت و ماشالله پسر کوچولوشون حسین هم خیلی بزرگ شده بود . این هم عکس سه تایی تو و داداش جون و زینب جون که می رفتید تو ماشین بازی می کردید 🥴 اینم عکس حسین جون افطار هم حلیم مامان پز و بامیه مامان پز و نون و پنیر و چایی و شرب...