شب بدون تکنولوژی «البته به غیر از چراغ گوشی»
دیشب رفتیم خونه دایی 😚
ولی وقتی رفتیم برق ها قطع بود 🙁
دایی زنگ زد به اداره برق آخه برق کل خیابون نبئیان که خیابون مامان سکینه و دایی ایناست قطع بود 😣
تلفن گویا گفت یک ربع دیگه هوراااا🥳
ولی ۲۰ دقیقه گذشت و وصل نشد و دایی و زندایی حسابی هرس خوردن آخه زندایی میخواست آب طالبی بگیره که با بستنی مخلوط کنه که با کاپ کیک هایی که درست کرده از ما پذیرایی کنه😋😒
خاله هم داشت کمک می کرد که لازنیا را درست کنم ولی برق که رفت همه اومدن نشستن 💁
ولی یه ذره که گذشت و دیدن ظاهراً به این زودی ها وصل نمیشه خاله و مامان و زندایی برای درست کردن خورش و برنج و لازنیا رفتن به آشپز خونه و من و آبجی هلیا هم با چراغ قوه گوشی هامون براشون نور گرفتیم 📱
ناگفته نماند که اول که اومدیم من ازت عکس گرفتم ،بعد هم دیگه رفتی سراغ بازی با گوشی بابا و تبلتت📲
اینم عکسی که ازت گرفتم و اون نوری که دورش خط قرمزه
چراغ گوشی آبجی هلیا ست که برای سالاد درست کردن گرفته 👇🏼
خلاصه که بعد یک ساعت برق وصل شد و آب طالبی را گرفتن و جوایز خوردیم 😋
لازنیا هم گذاشتن تو فر 🥪
ولی بعد برق رفت ولی این دفعه فقط واسه کوچه دایی اینا 😢
وای خدا 😥
من و هلیا هم دست به کار شدیم و کارت هایی برای بازی مافیا درست کردیم البته که وقت نشد و قرار شد کارت ها رو هلیا پس فردا بیاره خونه خاله تا اونجا بازی کنیم☺️
خلاصه که خوب و بد گذشت .ما هم قرار شد بریم خونه مامان سکینه که پس فرداش هم بریم خونه خاله عاطفه و بابا هم چون توی کوچه دایی جای پارک نبود ماشین رو برده بود جلوی در خونه مامان سکینه و ما هم با همراه مامان سکینه و مامان عصمت رفتیم پیاده خونه مامان سکینه و حسابی هم خسته بودیم و وقتی رسیدیم از خستگی زود لباس مون رو عوض کردیم و خوابیدیم و الان هم شما هنوز خوابی😴
این عکس دیروز وقتی رسیدیم راه پله خونه مامان سکینه👇🏼
اینم شما که صبح هم کلی خوابیدی 👇🏼