آوینا محمد ابراهیمآوینا محمد ابراهیم، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره
آبجی ْ مهنا « خودم»آبجی ْ مهنا « خودم»، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره
داداش محمد هانی ، داداشِ آویناداداش محمد هانی ، داداشِ آوینا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره
بابا ابوالفضلبابا ابوالفضل، تا این لحظه: 41 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره
مامان طاهرهمامان طاهره، تا این لحظه: 38 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره
مامان سکینهمامان سکینه، تا این لحظه: 62 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره
مامان عصمتمامان عصمت، تا این لحظه: 66 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره
بابا عبداللهبابا عبدالله، تا این لحظه: 62 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره
بابا محمد رضا ⁦🤲🏻⁩روحش شاد ⁦🤲🏻⁩بابا محمد رضا ⁦🤲🏻⁩روحش شاد ⁦🤲🏻⁩، تا این لحظه: 69 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره
نوشتن خاطرات قشنگ با هم بودنمان 💚🧡❤️💙نوشتن خاطرات قشنگ با هم بودنمان 💚🧡❤️💙، تا این لحظه: 3 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

یه روزی یه آبجی ...

⭐🌈

چطور شد که خواهر زیبای من به دنیا اومد ؟

1399/11/20 16:36
نویسنده : آبجی مهنا
174 بازدید
اشتراک گذاری

نمی دونم چطور بدنیا اومدی و محبت بین ما را آغاز شد

باورم نمیشه سه سال و شش ماه پیش بود...

یهو مامان حالش بد شد و وقتی به بیمارستان بردیمش فهمیدم که چند وقته مامان و بابا فهمیدن و اون روز من هم فهمیدم.

نمی دونم اون موقع تا چقدر تو کامل بودی و چند ماهه بودی !

ولی حس عجیبی داشت. اون موقع مستأجر بودیم و یک داداش کوچولو هم داشتم، تا حالا بهش فکر نکرده بودم که میتونم یک آبجی هم داشته باشم.

و اون روز نمی دونستم بخندم یا گریه کنم،

حتماً خودتم خوب میدونی که من  آدم استرسی هستم و خوب اون موقع هم که از همیشه استرس بیشتری داشتم .

یک خواهر با فاصله سنی حدوداً ۸ سال

خلاصه گذشت و تا بدنیا بیای از دست شیطونی های من داداشی  مجبور شدیم خونه رو عوض کنیم و به یک جای دیگه بریم ...

البته وقتی بدنیا اومدی بعد چند روز یا هفته به خونه ی خودمون رفتیم ...

ولی بگم از انتخاب اسم ، به نظر من مراسم انتخاب اسم یکی از سخت‌ترین مراسمات جهانه که در اون خانواده و پس از تحقیقات بسیار طی جلسه ای طولانی اسم فرزند خانواده را انتخاب می کنند ‌.

قبل از شش ماهگیت که جنسیت معلوم بشه گفته بودن احتمال پسر بودنت بیشتره و مامان و بابا فکر کردن تا اسمی پیدا کنن.

⁦👧🏻⁩مهنا،⁦👶🏻⁩ محمد هانی،🚼؟؟؟

تازه چند وقت از فوت پدربزرگ پدری مون ، بابا رضا ، که البته اسمش محمد رضا بود گذشته بود و بعد از مراسم اسم انتخاب کنون ،قرار شد اسمت محمد رضا باشه.

ولی چون مطمئن نبودیم که پسری  چند تا اسم دختر هم پیدا کردیم توی اسم هایی که دیدیم من اسم مانلی ، مامان اسم مهربان و بابا اسم آوینا را پیشنهاد کرد و بنا به دلایلی که خودمم نمیدونم چیه اسم آوینا انتخاب

شد

همش دعا، دعا میکردم دختر باشی

بالاخره هر دختری یه خواهر میخواد دیگه

بگذریم که شش ماهگیت فهمیدیم دختری !!

نمیدونی چه حالی شدم خیلی باحال بود، برام جدید بود و تازه چند سال بود به اراک اومده بودیم

من و داداشی تهران بدنیا اومده بودیم ولی...

گذشت و گذشت و وقتی بدنیا اومدی کاملا با ما متفاوت بودی!

ریزه میزه و آروم.

پسندها (4)

نظرات (1)

✿•selva•✿✿•selva•✿
2 اردیبهشت 00 8:58
اختلاف سنی من و خواهرم هم 8 هست.البته خواهر من از خودم بزرگتره
آبجی مهنا
پاسخ
چه جالب