عید نوروز ۱۴۰۰ و دیشب آن روز
دیشب دایی اینا ، مامان سکینه و بابا عبدالله ، عمه خاله فاطمه «عمه مادر ، خاله پدر» و شوهر عمه فاطمه «عمو سعید» برای شب قبل عید اومدن خونه مامان عصمت.
من برای مهمونا دسر دانشجویی درست کردم و شام هم جوجه تو حیاط درست کردیم و بابا بعد از آماده شدن جوجه تو ذغال ها اسفند ریخت که بوش اومد تو خونه و خونه پر دود شد و سرا مون سر شام درد گرفت ، تو هم حسابی چرخیدی ولی چون دسر خورده بودی جوجه نخوردی .
بعد از شام رفتیم بالا پشت بوم و چند تا از ترقه ها که از چهار شنبه سوری مونده بود زدیم 😅
یک بسته هفت ترقه و یک بمبک😬
و چون تو نمی تونستی از پله بیای بالا بقلت کردم و چون تازه غذا خورده بودم دلم درد گرفت 🥴
امروز هم خودمون بودیم و مامان عصمت و سالمون را خونه مامان عصمت تحویل کردیم .
این عکس اول مال دیشبه و دومی سال تحویل👇🏼
اینم سفره هفت سین مون👇🏼
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی