عید نوروز خود را چگونه گذرانید ؟😂
عید امسال بیشتر باغ ما نبودیم و ۵_۶ روزی هم اومدیم خمین،توی خونه باباجون اینا که خمینه.
بابا عبدالله باغ ریحانشون را نصف کرده و نصفش که خونه نداره رو کانکس گذاشتن تا بفروشن.
برای همین رفتیم و کانکسشون را دیدیم ، خیلی قشنگ بود ولی گوشیم شارژ نداشت که از تو و اونجا عکس بندازم 🙄
خلاصه خلاصه که عید خوبی بود البته که هنوز تموم نشده دیروز اومدیم خمین .
و شروع تعطیلات نوروز و شروع سال جدید در تهران خونه مامان عصمت بودیم و ظهر دوم به همراه مامان عصمت راهی اراک شدیم،حدوداً چهارم پنجم اومدیم خونه و فردای روزی که اومدیم دایی اینا اومدن خونه خمین (من و محمد هانی و هلیا به خونه مامان سکینه و بابا عبدالله در خمین میگیم خونه خمین) و خاله هم از خونه مادر عمو مقداد اومد پیشمون و دوسه روز را پیش هم بودیم و بعد شما و مامان عصمت اومدین اراک ولی من موندم خمین تا در نبود محمد هانی ،من و هلیا خلوت کنیم؛
۸ فروردین خاله اینا و دایی اینا و مامان سکینه و من اومدیم باغمون و تو کلی از دیدن من خوشحال شدی،فدات بشم که اینقدردلم برات تنگ شده بود 😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘
خلاصه که دیروز اومدیم خمین ، البته بگم که دایی اینا هم پری روز رفتن تهران و اومدن سه راه خمین «سه راه خمین ، سه راهی اول اراک هست» و مامان عصمت هم بردن تهران .
امروز بابا دوچرخه ی داییکه گذاشته بود خمین باد کرد و پنچریش را گرفت و به گفته دایی که گفته بود باهاش برید جایی که زنگ نزنه ؛ رفت تا ریحان و پنج کیلو آرد از آسیاب گرفت و برگشت 😯
وقتی اومد حدوداً ساعت ۴ رفتیم خونه عمه صفیه ولی ظاهراً مهمون داشت و یه عید دیدنی ۲۰ دقیقه ای انجام دادیم و اومدیم 😁
محمد هانی هم کلی گریه کرد که چرا زود اومدیم و بابا برای اینکه ساکت بشه بردش با دوچرخه که یکذره سرش گرم بشه و در نبودش مامان مو های تو که بلند شده را بافت و من و تو تاب بستیم و کلی بازی کردیم 😊👇
و وقتی بابا اینا اومدن کلوچه تازه ی گرم و شیر محلی خریده بودن و یک عصرونه سنتی خوردیم😋 جاتون خالی 😚
قربونش اون دستای کوچولوها برم 👐🏻😚