رفتن به تهران برای عمل مامان عصمت+ شهربازی
هفته ی پیش عصر سه شنبه رفتیم تهران آخه مامان عصمت واسه صبح چهارشنبه نوبت عمل آب مروارید داشت 😔
صبح چهارشنبه شنبه حدود ۶/۷ صبح بابا و مامان عصمت رفتن بیمارستان و ۴ بعد از ظهر اومدن 😳
خلاصه که شما هم خدا رو شکر خوب بودید و خیلی اذیت نکردید 🤲🏻
شنبه عصر هم برگشتیم و شما دیگه گوشواره هات را پوشیدی 😘😘
از گلدون های مامان عصمت از این گلا چیده بودی آوردی برای من گفتم از کجا آوردی گفتی از باغچه چیدم 🥴😅
و اینم بگم که خیار رو به همهی میوه های نوبر و خوشمزه ترجیح میدید😱😂
اون روز بابا میوه خرید تو گفتی بابا به من خیار میدی بابا هم گفته بود حالا از این هلو ها که شستم بخور تا خیار بهت بدم ، تو هم فک کرده بودی باید هلو بخوری تا بتونی خیار بخوری🤦😂
اینم بگم که دفعه قبل که اومده بودیم خونه مامان عصمت نیکا رو جا گذاشته بودی هر روز هم زنگ میزنی مامان عصمت میپرسیدی حال نیکا خوبه ؟😅
سه شنبه که تازه رسیده بودیم با اینکه خیلی دلت برای مامان عصمت تنگ شده بود زود سلام کردی و دویدی رفتی از تو کمد نیکا رو آوردی و کلی باهاش بازی کردی 💛💚❤️
شهربازی هم رفتیم که تا بازی اول که از این چرخ و فلک های کودک بود سوار شدی ترسیدی و وسط تایم نگه داشتن پیادت کردیم 😐
هر کاری هم کردیم بازی های دیگه سوار نشدی حتی ازین اسب ها که تکون تکون میخوره😂