آوینا محمد ابراهیمآوینا محمد ابراهیم، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره
آبجی ْ مهنا « خودم»آبجی ْ مهنا « خودم»، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره
داداش محمد هانی ، داداشِ آویناداداش محمد هانی ، داداشِ آوینا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره
بابا ابوالفضلبابا ابوالفضل، تا این لحظه: 41 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره
مامان طاهرهمامان طاهره، تا این لحظه: 38 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره
مامان سکینهمامان سکینه، تا این لحظه: 62 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره
مامان عصمتمامان عصمت، تا این لحظه: 66 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره
بابا عبداللهبابا عبدالله، تا این لحظه: 62 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره
بابا محمد رضا ⁦🤲🏻⁩روحش شاد ⁦🤲🏻⁩بابا محمد رضا ⁦🤲🏻⁩روحش شاد ⁦🤲🏻⁩، تا این لحظه: 69 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره
نوشتن خاطرات قشنگ با هم بودنمان 💚🧡❤️💙نوشتن خاطرات قشنگ با هم بودنمان 💚🧡❤️💙، تا این لحظه: 3 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره

یه روزی یه آبجی ...

⭐🌈

هشدار🛑: به یلدا نزدیک می شویم 🍉

خب ما هم که دست به کار شدیم ، من شروع کردم به فعالیت یلدایی برای کانالمون 😁 با پوست نارگیل جاشمعی درست کردم (البته اینو از تابستون دارم ، آخه امسال اراک نارگیل فراوان شد) آوینا هم که عاشق کاردستی دیگه این شد که اومدیم تو اتاق تا کاردستی درست کنیم ، خیلی استعداد داری و خوب دور بری می کردی ❤️😘 ...
6 آذر 1400

با تأخیر تولد مامان و بابا مبارک 🎉💗

خب یه جشن پنج نفره کوچولو گرفتیم و من طبق معمول نتونستم با کسی برم بیرون تا واسه مامان کادو بگیرم😢 واسه مامان کتاب هیچ کس مثل تو مال اینجا نیست و جنگ چهره زنانه ندارد رو گرفتم ❤️ ...
2 آذر 1400

یه خوشگذرونی دوتایی😍😉+دوز دوم واکسنم✌🏻

امروز بابا و مامان و آبجی بیرون بودن من داداشی خونه مامان اسمت بودیم و خرس های کله فندقی دیدیم ✌🏻(هر دو تا مون دوست داریم ولی محمد هانی به خاطر من تو تبلتش گذاشت دیدیم😁) فندوق شکن هم دیدیم که برای من خیلی نوستالژی  بود چون کوچولویی هام خیلی میدیدمش😍 دوز دوم واکسن پاستو کووک تو مصلی اراک 🙂 ایندفعه خیلی سنگین نشده دستم 😁 ...
21 آبان 1400

و باز گردش و دردسر ...

خب از اینجا شروع کنم که دیشب بابا و مامان با هم مشورت می کردن و با من هم در ارتباط گذاشتن ، با خاله قرار گذاشته بودن بریم یه جایی که هم همدیگرو ببینیم هم روز جمعه ای یه گردشی کنیم . خلاصه که گزینه های باغ مینیاتور ، برج میلاد و باغ کتاب (باغ کتاب قبلاً رفته بودیم ولی  گفتیم باز بریم ) روی میز بود و تا پاسی از شب تحقیق کردیم و مشورت و نتیجه گرفتیم بریم باغ مینیاتور ✌️ به محمد هانی و آوینا هم گفتیم و کلی شگفت زده شدن 😉 القصه که شب خواب و بیدار متوجه شدم که آوینا دل‌درد داره 🤦🥺 صبح پاشدم و مامان گفت آوینا دیشب تب و دل درد داشته و الان قرار رو به تعویق انداختیم . آوینا خوابید و حالش تقریباً خوب شد ، حدود ۱۱:۲۰...
30 مهر 1400