آوینا محمد ابراهیمآوینا محمد ابراهیم، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره
آبجی ْ مهنا « خودم»آبجی ْ مهنا « خودم»، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره
داداش محمد هانی ، داداشِ آویناداداش محمد هانی ، داداشِ آوینا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره
بابا ابوالفضلبابا ابوالفضل، تا این لحظه: 41 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره
مامان طاهرهمامان طاهره، تا این لحظه: 38 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره
مامان سکینهمامان سکینه، تا این لحظه: 62 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره
مامان عصمتمامان عصمت، تا این لحظه: 66 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره
بابا عبداللهبابا عبدالله، تا این لحظه: 62 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره
بابا محمد رضا ⁦🤲🏻⁩روحش شاد ⁦🤲🏻⁩بابا محمد رضا ⁦🤲🏻⁩روحش شاد ⁦🤲🏻⁩، تا این لحظه: 69 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره
نوشتن خاطرات قشنگ با هم بودنمان 💚🧡❤️💙نوشتن خاطرات قشنگ با هم بودنمان 💚🧡❤️💙، تا این لحظه: 3 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره

یه روزی یه آبجی ...

⭐🌈

خمین رفتن +باغ

پنجشنبه صبح رفتیم خمین البته قبلش یکسر رفتیم باغمون تا قبل رفتن گیاه هایی را که کاشتیم آب بدیم . خلاصه که پنجشنبه صبح رفتیم و تا یکشنبه ظهر موندیم و بعد موقع اومدن مامان سکینه هم آوردیم اراک آخه بابا عبدالله برای کارای اداریش یه سر رفته بود تهران و مامان سکینه تنها میموند. خلاصه که خیلی اتفاق خاصی نیافتاد ولی خب اینم اتفاقات کمی که افتاد👇🏼 روز دوم محمد هانی بهونه گرفت استخر را باد کنید ، که باد  کردیم و دوتایی حسابی توش بازی کردید و بعد هم تو جات رو انداختی و کتاب خوندی 😅👇🏼 یه روز هم عمه...
12 خرداد 1400

رفتن به تهران برای عمل مامان عصمت+ شهربازی

هفته ی پیش عصر سه شنبه رفتیم تهران آخه مامان عصمت واسه صبح چهارشنبه نوبت عمل آب مروارید داشت 😔 صبح چهارشنبه شنبه حدود ۶/۷ صبح بابا و مامان عصمت رفتن بیمارستان و ۴ بعد از ظهر اومدن 😳 خلاصه که شما هم خدا رو شکر خوب بودید و خیلی اذیت نکردید 🤲🏻 شنبه عصر هم برگشتیم و شما دیگه گوشواره هات را پوشیدی 😘😘 از گلدون های مامان عصمت از این گلا چیده بودی آوردی برای من گفتم از کجا آوردی گفتی از باغچه چیدم 🥴😅 و اینم بگم که خیار رو به همه‌ی میوه های نوبر و خوشمزه ترجیح میدید😱😂 اون روز بابا میوه خرید تو گفتی بابا به من خیار میدی بابا هم گفته بود حالا از این هلو ها که شستم بخور تا خیار بهت بدم ، تو هم فک...
3 خرداد 1400

سوراخ کردن گوش +روز پسر

چون که وقتی نوزاد بودی خیلی ریز بودی گوشات رو ترسیدیم سوراخ کنیم و وقتی بزرگتر شدی به خاطر کرونا بازم ترسیدیم و نرفتیم گوشات را سوراخ کنیم ولی دیگه چون دلت میخواست دیشب مامان و بابا بردنت و گوشت رو سوراخ کردن و چون گوشواره های من خراب بود و تو گوشواره نداشتی دو جفت گوشواره عین هم ،هم برامون خریدن. خیلی خوشحال بودی و مامان گفت وقتی که گوشت رو دکتر سوراخ کرد اصلاً گریه نکردی. و یک مناسبت دیگر هم که بود که دیشب روز پسر بود موقعی که شما رفتید گوشواره بخرید و گوشت رو سوراخ کنید من هم کیک شکلاتی ،توت فرنگی پختم و کادوهاتون رو کادو کردم. مامان و بابا به محمد هانی هلیکوپتر دستی دادند. ...
27 ارديبهشت 1400

جشن رمضان «تولد قمری من و تو »

همون طور که گفته بودم مامان و بابا ۲۴ ماه رمضان برای ما سه تا کادو می خرن ،چونکه تولد شمسی من توی محرمه و نمیشه جشن تولد بزرگ گرفت ، تولد قمریم هم جشن می گیریم. ولی به خاطر اینکه داداش ناراحت نشه که برای دخترا دو تا تولد می گیرد ولی برای من نه ، می گیم جشن ماه رمضان . خب امسال جشن ماه رمضان مامان و بابا مجازی هدیه خریده بودند و خوب خرید مجازی هم سختی های خودش را داره . یک هم مامان درست کرد و با خامه خونگی تزیینش کرد ، که البته خامه عه هی از روی کیک می‌ریخت تو سینی 😱 لباس هم عوض نکردیم و با سبک زیر شلوار عکس هم گرفتیم .😅 کادو ...
20 ارديبهشت 1400

قاب خرگوشی + کارت پستال مخصوص

چند وقتی بود که غصه میخوردی که قاب تبلتم خرابه ولی بابا وقت نکرد بره برات بخره ولی تصمیم گرفت از دیجی کالا برات بگیره ، بین همه قاب ها این سه تا قاب را انتخاب کردی ، که هر سه شخصیت های کارتونی و حیوانات مورد علاقه ات بودن. بعد بین این ها السا و آنا را انتخاب کردی که تا بابا کارهای سفارش را تموم کنه تو صد انتخابت را عوض کردی و آخر سر خرگوشیه که مال کارتون زوتوپیا ست را انتخاب کردی و بعد یک هفته اومد و البته تو بسته داداش هم یکسری سفارش داشت که طبق معمول آرمیچر و باتری و چوب بستنی بود ‌‌. یک روز دیگه هم که من موندم...
19 ارديبهشت 1400

چند تا هنر دستی برای تو

چند روز پیش وقتی شما باغ بودید و من خونه موندم ، این را برات درست کردم که کلی ذوق کردی و باهاشون بازی کردی! چند سالیه ۲۴ ماه رمضان که تولد قمری من و توئه جشن می گیریم ، آخه چند سالیه تولد شمسی من توی ماه محرمه و چشن خاصی نمی گیریم . ولی برای اینکه داداشی حسودی نکنه و فکر نکنه من و تو دو تا تولد داریم می گیم جشن ماه رمضانه .  منم به همین مناسبت برای تو و داداش هدیه دوختم ، البته هدیه های مامان و بابا و عکس های جشن را توی پست بعد میزارم ‌‌ . اینم چند تا عکس از هدیه هایی که بهتون دادم ...
19 ارديبهشت 1400