و باز گردش و دردسر ...
خب از اینجا شروع کنم که دیشب بابا و مامان با هم مشورت می کردن و با من هم در ارتباط گذاشتن ، با خاله قرار گذاشته بودن بریم یه جایی که هم همدیگرو ببینیم هم روز جمعه ای یه گردشی کنیم .
خلاصه که گزینه های باغ مینیاتور ، برج میلاد و باغ کتاب (باغ کتاب قبلاً رفته بودیم ولی گفتیم باز بریم ) روی میز بود و تا پاسی از شب تحقیق کردیم و مشورت و نتیجه گرفتیم بریم باغ مینیاتور ✌️
به محمد هانی و آوینا هم گفتیم و کلی شگفت زده شدن 😉
القصه که شب خواب و بیدار متوجه شدم که آوینا دلدرد داره 🤦🥺
صبح پاشدم و مامان گفت آوینا دیشب تب و دل درد داشته و الان قرار رو به تعویق انداختیم .
آوینا خوابید و حالش تقریباً خوب شد ، حدود ۱۱:۲۰ دقیقه داشتیم آماده میشدیم بریم ، که برق ها قطع شد ، سه راهی مشترک ماشین لباسشویی و ظرفشویی پوکه کرد و آتیش گرفت 😱
خلاصه که اگر نبودیم همه کابینت ها رفته بود رو هوا 😰
یعنی قسمت رو می بینید .
رفتیم پارک و تو راه سریع تو آپ بلد سرچ کردیم و با اولین گزینه شروع کردیم مسیر رو ...
گوینده مسیر با لحجه کرمانی با نمکی حرف میزد که کلی سرگرم شدیم 😍
بعد که رسیدیم دیدیم کلا آورده مون یه پارک دیگه 😐
حالا من داشتم فکر می کردم اگر اون پارک مورد نظر که خاله اینا اونجا منتظرمون بودن اون سر تهران باشه باید چی کار کنیم 🥺
ولی خدارو شکر ۱۰ دقیقه ای رسیدیم 🤩
برای ناهار مامان فلافل پخته بود که خوردیم و بعد بابا اجازه داد نفری دو تا بازی تو شهربازی اونجا سوار بشیم ، که آوینا خانم طبق معمول یه بازی رو تا نصفه سوار شد و بعد گفت میترسم و با گریه پیاده شد 🥴
من و محمد هانی کشتی صبا سوار شدیم و محمد هانی ترانپولین سوار شد .
تو قسمت باغ مینیاتورش هم ماکت های جذابی بود 🤩👇🏻
الآنم حالت بهتره 🤲🏻