آوینا محمد ابراهیمآوینا محمد ابراهیم، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره
آبجی ْ مهنا « خودم»آبجی ْ مهنا « خودم»، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره
داداش محمد هانی ، داداشِ آویناداداش محمد هانی ، داداشِ آوینا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره
بابا ابوالفضلبابا ابوالفضل، تا این لحظه: 41 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره
مامان طاهرهمامان طاهره، تا این لحظه: 38 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره
مامان سکینهمامان سکینه، تا این لحظه: 62 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره
مامان عصمتمامان عصمت، تا این لحظه: 66 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره
بابا عبداللهبابا عبدالله، تا این لحظه: 62 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره
بابا محمد رضا ⁦🤲🏻⁩روحش شاد ⁦🤲🏻⁩بابا محمد رضا ⁦🤲🏻⁩روحش شاد ⁦🤲🏻⁩، تا این لحظه: 69 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره
نوشتن خاطرات قشنگ با هم بودنمان 💚🧡❤️💙نوشتن خاطرات قشنگ با هم بودنمان 💚🧡❤️💙، تا این لحظه: 3 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

یه روزی یه آبجی ...

⭐🌈

چهارشنبه سوری

خیلی چیزی از چهارشنبه سوری متوجه نمی شوی ، اولین باری که در کوچه مان صدای ترقه شنیدی پرسیدی این صدای چیه؟ گفتم : ترقه. باز  گفتی برای چی میزنن؟  منم بهت گفتم که برای چهارشنبه سوری و عید نوروز. حالا هر وقت صدای ترقه از تو کوچه میشنوی میگی بدویید عید شده 😂 ​​​​​​دیشب هم برای چهارشنبه سوری رفتیم خونه مامان سکینه و خاله عاطفه و عمو مقداد ، دایی و زن دایی و آبجی هلیا هم اومدن . و و حدود ساعت هفت و نیم رفتیم پشت بوم و ترقه زدیم . تو هم میگی خیلی باحال بود ترقه عجب چیزیه ! ...
27 اسفند 1399

خواهر لب تاب خواه 🤣

چند روزیه که به آوینا لب تاب خواه تبدیل شدی و همه چیز از جمله اسباب بازی ها و کتاب ها را به لب تاب تبدیل می کنی 🥴🤕😶 برای همینم با کمک هم با جای سی دی یک لب تاب اسباب بازی درست کردیم😎 . . . . . امروز صبح هم طبق قرارمون با بابا ابوالفضل نفری یک بازی دانلود کردیم و شما هم طبق معمول یک  بازی از مجموعه هیزل کوچولو دانلود کردی و من هم برنامه نی نی وبلاگ ...
22 اسفند 1399

پستی که باید 3.4 هفته پیش میگذاشتم😢

اصلا یادم رفته بود این اتفاق 3؛4 هفته پیش را بگذارم ، پس الان می زارم. ​​​​​​چند وقت پیش قرار بود بریم تهران و تصمیم گرفتیم فرش ها را برای عید بدیم قالی شویی تا موقع اومدنمون تحویلش بگیریم . زنگ زدیم قالی شویی گل ابریشم که چند سال پیش هم داده بودیم و راضی هم بودیم و قرار شد صبح روزی که عصرش قرار بود عصرش بریم تهران بیان و فرش ها را ببرن ولی وقتی تا ظهر صبر کردیم ونیومدن و بهشون تلفن زدیم راننده خاوره گفت که اصلا منشی به من یه همچین آدرسی نداده و از اینجور حرفا 😞 پس رفتیم تهران و وقتی اومدیم فرش ها را دادیم ولی به جای اینکه طبق حرف شون 6 روزه بدن ، مثل خاور فرستادنشون بد قولی کردن و 10 روزه فرستادن 😯 من و ...
20 اسفند 1399

زندگی ...

چند دقیقه پیش می گفتی : ای بابا چرا اینجوریه ، هی صبح میشه شب میشه می خوابیم  دوباره صبح میشه . . . ببین زندگی در کرونا چقدر خسته کننده شده که تو هم که دنیای بدون کرونا را  خوب ندیدی نالانی 😟
16 اسفند 1399

آخر هفته

هفته پیش رفته بودیم باغچه حسین آبادمون و توی راه آهنگ «دوست دارم زندگی رو » را گوش کردی و حسابی خوشت اومد و قیافت موقع گوش دادن آهنگ دیدنی بود😂⁦👇🏼⁩ . . . . بعد که رسیدبم اصلاً  بیرون نیامدی و تو نشستی و نقاشی کردی و خیلی قشنگ از روی نقاشی های من کپی کردی😅⁦👇🏼⁩ . . . . . البته ناگفته نماند که یه ربعی آمدی بیرون و ازت فیلم گرفتم ⁦👇🏼⁩ . . . و عکس های راه برگشت ...
16 اسفند 1399

اقدامات من و تو در قبل از عید🎈

من و تو با هم تصمیم گرفتیم که با هم تخم مرغ رنگی درست کنیم و برای جلوگیری از کثیف کاری خودمون و وسایل رنگ آمیزی مون را به حمام منتقل کردیم. روپوشمهد داداش محمد هانی هم پوشیدی و یک پارچه هم انداختیم روی پات که رنگی نشی ✌🏻 البته عکس از تخم مرغت که دیگه خشک شده ندارم چون تا دادم دستت خورد شد😐 این ها هم عکس های تم وبلاگت و جمله جالبت 👇 ...
14 اسفند 1399