آوینا محمد ابراهیمآوینا محمد ابراهیم، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره
آبجی ْ مهنا « خودم»آبجی ْ مهنا « خودم»، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره
داداش محمد هانی ، داداشِ آویناداداش محمد هانی ، داداشِ آوینا، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره
بابا ابوالفضلبابا ابوالفضل، تا این لحظه: 41 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره
مامان طاهرهمامان طاهره، تا این لحظه: 38 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره
مامان سکینهمامان سکینه، تا این لحظه: 62 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره
مامان عصمتمامان عصمت، تا این لحظه: 66 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره
بابا عبداللهبابا عبدالله، تا این لحظه: 62 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره
بابا محمد رضا ⁦🤲🏻⁩روحش شاد ⁦🤲🏻⁩بابا محمد رضا ⁦🤲🏻⁩روحش شاد ⁦🤲🏻⁩، تا این لحظه: 69 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره
نوشتن خاطرات قشنگ با هم بودنمان 💚🧡❤️💙نوشتن خاطرات قشنگ با هم بودنمان 💚🧡❤️💙، تا این لحظه: 3 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

یه روزی یه آبجی ...

⭐🌈

تولد+روزمرگی

1400/11/3 12:39
نویسنده : آبجی مهنا
360 بازدید
اشتراک گذاری

اول اینکه آوینا چند وقتی میره مهد کودک و مهد کودک جدیدش نزدیک خونمونه ، محمدهانی هم با مامان می‌ره کلاس خطاطی❤️

تولد محمد هانی هم ۲۳ بود که با تأخیر ۳۰ام گرفتیم ، تولد خوبی بود .

هدایا :

از طرف آوینا ، دستکش

من، مکعب بازی

مامان عصمت، لباس فوتبال

دایی و زندایی، ست رکابی و شرتک

مامان سکینه و بابایی، پول

خاله و عمو مقداد، پول

مامان و بابا، پول

که پول هات رو جمع کردی و یه کوادکوپتر (پهپاد) گرفتی.

فردای تولد هم مهمونی بود خونه مامان سکینه ، که زندایی عباس (زندایی عصمت) اینا اومدن با بچه هاش(خاله مریم و عمو مهدی هم اومدن)، خلاصه که خوشگذشت ، بعد مهمونی هم رفتیم خونه عمو سعید که فوت برادرشون رو تسلیت بگیم که فهمیدیم عمه صفیه خورده زمین و کمرش بد جوری رگ به رگ شده ، خلاصه که کلا موضوعی که براش رفته بودیم یادمون رفت و تماس تصویری گرفتیم و عمه صفیه .

حالا هم فردا قراره بیاد بیمارستان سینا اراک.

خلاصه که هفته شلوغی بود تازه مامانی هم با خودمون آوردیم 😍

پسندها (2)

نظرات (1)

زهرا‌بانوزهرا‌بانو
3 بهمن 00 15:41
تولد داداش کوچولوت مبارک مهنا جون
انشالله حال عمتون زودتر خوب شه
آبجی مهنا
پاسخ
خیلی ممنون زهرا جونم ❤️🧡