تولد+روزمرگی
اول اینکه آوینا چند وقتی میره مهد کودک و مهد کودک جدیدش نزدیک خونمونه ، محمدهانی هم با مامان میره کلاس خطاطی❤️
تولد محمد هانی هم ۲۳ بود که با تأخیر ۳۰ام گرفتیم ، تولد خوبی بود .
هدایا :
از طرف آوینا ، دستکش
من، مکعب بازی
مامان عصمت، لباس فوتبال
دایی و زندایی، ست رکابی و شرتک
مامان سکینه و بابایی، پول
خاله و عمو مقداد، پول
مامان و بابا، پول
که پول هات رو جمع کردی و یه کوادکوپتر (پهپاد) گرفتی.
فردای تولد هم مهمونی بود خونه مامان سکینه ، که زندایی عباس (زندایی عصمت) اینا اومدن با بچه هاش(خاله مریم و عمو مهدی هم اومدن)، خلاصه که خوشگذشت ، بعد مهمونی هم رفتیم خونه عمو سعید که فوت برادرشون رو تسلیت بگیم که فهمیدیم عمه صفیه خورده زمین و کمرش بد جوری رگ به رگ شده ، خلاصه که کلا موضوعی که براش رفته بودیم یادمون رفت و تماس تصویری گرفتیم و عمه صفیه .
حالا هم فردا قراره بیاد بیمارستان سینا اراک.
خلاصه که هفته شلوغی بود تازه مامانی هم با خودمون آوردیم 😍